قطعا ماجرای معجزه حضرت صالح (علیه السلام) را شنیده اید. معجزهای که قرار بود عجز و ناتوانی حضرت صالح و خدای او را نشان دهد، اما قدرت خدای صالح (علیه السلام) را نشان داد. ما هم معجزه ای همانند شتر حضرت صالح (علیه السلام ) میخواهیم؟
اگر بخواهیم ماجرای حضرت صالح (علیه السلام) را بصورت خلاصه بیان نماییم، میتوان اینطور گفت که حضرت صالح (علیه السلام) در زمان قومی بسیار جاهل مبعوث شدند. آن حضرت سالیان بسیار زیادی را در راه تبلیغ و هدایت این قوم کوشیدند. اما این قوم همچنان به پرستش بتهای سنگی پرداختند.
پس از مدتی حضرت صالح (علیه السلام) پیشنهادی را به این قوم دادند. این پیشنهاد بدیت شرح بود که حضرت صالح (علیه السلام) خواسته ای را از بت آن قوم طلب کنند، و آن قوم نیز از حضرت صالح و خدای او، درخواستی را بخواهند. اگر بتِ آنان توانست درخواست حضرت صالح (علیه السلام) را انجام دهد، او از آن شهر هجرت مینمودند و اگر انجام نمیداد، مردم به خدای حضرت صالح ایمان بیاورند.
پیشنهاد پذیرفته شد و قرار شد که حضرت صالح (علیه السلام) روزی برای درخواست خود، نزد بت برود. آن قوم جاهل، روزها به عبادت و نیایش و قربانی نمودن برای بتهای خود پرداختند تا درخواست حضرت صالح (علیه السلام) را اجابت کند.
روز موعود فرا رسید و حضرت صالح (علیه السلام) در مقابل بت قرار گرفت. همگان در این انتظار بودند که حضرت صالح (علیه السلام) چه خواسته بزرگ و عجیبی دارند.
اما حضرت صالح (علیه السلام) تنها یک سوال از بت پرسید. آن سوال این بود: نام تو چیست؟
هیچ صدایی شنیده نشد. مجددا آن قوم شروع به دعا و مناجات و قربانی نمودن کردند و حضرت صالح مجددا سوال خود را مطرح نمود اما بازهم پاسخی شنیده نشد.
نکته بسیار مهم: نباید از ظاهر گول زننده دشمنان و ابهت توخالیشان ترسید. نباید شبهات و ایراداتی که از دین میگیرند را به راحتی و با سرعت قبول نمود. زیرا مثال آنان مانند مثال خانهی عنگبوت است که در ظاهر بسیار مهندسی شده و دقیق است، اما در باطن بسیار سست و با یک فوت از یکدیگر میپاشد.
پس از اینکه پاسخی از آن بت شنیده نشد، حضرت صالح (علیه السلام) فرمودند که حال شما درخواست خود را مطرح بفرمایید. آنان در خواست خود را مبنی بر شتری که از دل کوه بیرون بیاید و بلافاصله فرزندی از آن متولد شود و شیرده باشد و ما از شیر آن بنوشیم.
نکتهای دیگر: تنها با دقت به این دو سوال، میتوان متوجه شد که کدام گروه بر حق است. حق بسیار ظاهر و معلوم هست.
آن حضرت باگروهی که منتخب از آن قوم بود رفتند نزد کوهی و قرار شد پس از رویت معجزه، آن گروه منتخب، ماجرا را برای مردم توضیح و شهادت دهند. آنها رفتند. معجزه را دیدند. در آنجا ایمان آوردند، اما در هنگام بازگشت، عده ای مجددا مرتد شدند، عدهای منکر معجزه شدند و عدهای از ترس جانشان سکوت کردند.
مطالب و نکات بسیار زیادی در این حکایت قرآنی موجود است که تنها به یکی مورد از آن اشاره میکنیم.
آیا ما نیز برای ایمان و یقین آوردن، معجزه میخواهیم؟ آیا شتری همانند شتر حضرت صالح (علیه السلام) میخواهیم؟ آیا میدانیم پس از دیدن معجزه، ایمان میآوریم؟ زیرا آنان که معجزه را دیدند منکر شدند و به راه باطل خود ادامه دادند. آیا با شبهات سست و بی پایه دشمنان، از دین حق خود برمیگردیم؟